باربدباربد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

وقتی باربد کوچک بود

اولین هدیه باربد به مامانی ( باربد دو سال و 14 ماهه)

عزیز دلم امروز تو اولین هدیه رو به مامانت دادی صبح با هم رفتیم شهر کتاب و تو چند تا کتاب خریدی ظهر که برگشتیم موقع نهار تو رفتی از تو کتاب خونه مامانی که کاغذ بزرگ که روش عکس یک خانوم بود رو برداشتی کردی تو کیسه کتاب های که صبح خریدیم بعد اومدی دادی به من گفتی کادویی مامانی خیلی مامانی رو خوشحال کردی اصلا باورم نمی شد که تو بهم کادو دادی باور نمی کردم که خوب متوجه کادو دادن شدی عزیزم کلی بوست کردم ازت تشکر کردم گفتم مامانی خیلی خوشگله این رو کی داده گفتی آقای باربد گفتم به کی داده گفتی مامانی پسر خوشگلم خیلی خیلی شیرین زبون شدی دل همه رو بردی عزیزم یک کار که می خوای بکنی نمی تونی می یایی می گی مامان کومک کن بهت می گم باربد سیر شدی می گی سی...
27 دی 1391

شیرین عسل شیرین زبون مامانی

سلام پسر شیرین عسلم تو این روزها خیلی شیرین زبون شدی شدی طوطی خونه هرکی هرچی می گه شما هم تکرار می کنی دیشب بابای بهت می گه باربد آقا کوچولو تو ناراحت شدی می گی آقای باربد آقای بزرگ الهی مامان فدات بشه که عاشق چیز های بزرگی یک شب خونه بابا بزرگت بودیم بهت می گفت باربد جون عجب باب اسفنجی قشنگی داری چه پاهای کوچولوی داره تو ناراحت شدی گفتی بزرگه بزرگی فدای تو بشم شیرینم. هر هفته که می ریم کلاس خاله آزاده تو خیلی خجالت می کشی و آرومی این ههفته پیش  سر کلاس بودیم که یک دفعه برق رقت اول که تو رفتی چراق رو روشن می کردی می دیدی که روشن نمی شه بعدش که فهمیدی برق رفته حسابی خجالتت ریخت شروع کردی به حرف زدن آزاده بیا آزاده ببین نقاشیتو بهش...
29 آذر 1391

باربد 27 ماهه

پسرم سلام خیلی خیلی مامانی دوست داره تو خیلی آتیش پاره شدی پدر ما رو در آوردی. کارهای جدید می کنی حسابی ما رو سر کار گذاشتی عزیز دلم شب ها یا ظهر ها می یایی منو یک بوس این طرف صورت یک بوس اون طرف صورتم رو می کنی بعد می خوابی که دل مامانی رو بردی. من از دست شیطونی های شما روی پیانو رو کشیدم که تو متوجه نشی می ری روش با انگشتات پیانو می زنی یعنی که من می دونم این چیه بعد می یایی رو ارگ خودت ارگ می زنی یعنی که یعنی بعد دیشب به مامانی می گی بیا پیانو بزنیم بعد جملتو کامل می کنی می گی پیانو باربد. ما کلی خندیدم ولی به روی خودمون نیاوردیم که تو چی می گی خلاصه همه چیز مال باربد هست کیف باربد خونه باربد کتاب باربد اینقدر به چتر مامانی گفتی چتر ب...
19 آذر 1391

باربد و آرایشگاه کوکی

سلام شیرین پسرم دیروز با مامانی و بابایی رفتی آرایشگاه کوکی مامانی از صبح به شما می گفت می خوایم بریم کوکی تو هم ذوق می کردی خلاصه بعد کلی معطلی تو راه رسیدم آرایشگاه که حدود یک ساعت با شما تلاش کردیم که نگذاشتی موهاتو کوتاه کنن هر کاری که کردیم نگذاشتی آقای کوکی یک شونه به موهات بزنه و خلاصه کلی گریه کردی و کلافه شدی بهت یک بادکنک بزرگ داد باز قبول نکردی برات یک هاپو کوچولو خریدیم جایزه باز قبول نکردی خلاصه ما هم گفتیم باشه برای بعد پول هاپو رو دادیم که بریم مگه شما می اومدی می خواستی با اسباب بازی های اونجا بازی کنی پدر ما رو در آوردی مگه می اومدی با گریه از اونجا اومدی بیرون باربد شیطون ما دوست داریم بوس بوس با اون موهای بلند و نا مرتبت، ...
29 آبان 1391

باربد دو سال و دو ماه 17 روزه

سلام شیرین پسرم الان تو یک پسر 2 سال 2 ماه و 17 روزه هستی که حسابی شیرین و شیطون شدی خیلی هم لجباز شدی پدر مامانی رو در آوردی هرچی من می گم می گی نه نه نه دیشب مهمون داشتیم و تو تازه بعد مدتها یادت افتاده بود که سنجابت نیست و تا یک ساعت می گفتی سنجاب سنجاب بعد هم که حسابی بدو بدو کردی و افتاد زمین الهی مامانی فدات بشه شیطونک آخه خونه که جای بدو بدو نیست عزیزم امشب هم تولد عمو مهدی هست می خوایم بریم خونشون و تو هم کلاه خوشگلی که بابای برات دیروز خریده و عکس میکی موس و کیک تولد داره رو می خوای سرت بگذاری و شمع ها رو فوت کنی عسلم. جدیدا یک سرع می گی اتاق اتاق که مامانی یا بابایی باید باهات بیان اتاقت بازی کننن باهات که حوصلت سر نره که خیلی سخته...
20 آبان 1391

عکس های باربد تو 26 ماهگی

باربد پسر تو یک روز بارونی       باربد پسر پارک نیاوران در حال سیب زمینی دادن به پیشی ها   یک روز خوب دیگه با پسر خوشگلم تو پارک نیاوران پسر خوشگلم خیلی بهت خوش گذشت کلی بازی کردی وقتی داشتیم برمی گشتیم تاحرکت کردیم از خستگی سریع خوابت برد عزیزم. باربد پسر خوشگلم تو عاشق حیونهایی هستی مخصوصا پیشی ها و هاپو ها همیشه می گی بابابو هاپو ( منظورت این هست که خونه بابا بزرگ هاپو داره) امید وارم همیشه شاد باشی عزیزم ...
13 آبان 1391

باربد 26 ماهه پارک ملت 12/7/91

امروز صبح مامانی و بابا و باربد با هم رفتیم پارک ملت خیلی خوش گذشت تو به همه گلها دست زدی و تمام حیوون های اونجا رو دیدی خیلی از بز ها خوشت اومده بود مخصوصا شاخ هاشون بعد رفتیم دم دریاچه که تو عاشق مرغ ماهی خوار اونجا شده بودی عسلم. در آخر هم که رفتی تو چمن ها بدو بدو از این گل به اون گل خیلی بهت خوش گذشت عزیزم همیشه شاد شاد باشی   ...
13 آبان 1391

باربد 26 ماهه

سلام پسر خوشگلم الان شما دو سال دو ماهه هستی و مامانی و بابایی مثل همیشه عاشق تو هستن. تو خیلی شیطونک شدی پدر ما رو در آوردی وای به حال زمانی که بخواهیم بریم بیرون مثلا پارک یا جایی که تو دوست داری اینقدر سر لباس پوشیدن اذیت می کنی که اشک مارو در می یاری ای آتیش پاره. ولی کلی شیرین زبون شدی همه کلمات ر و خودت مثل طوطی می گی بدون اینکه من بگم بگو خودت تکرار می کنی می ای پیش مامانی می گی پاشووو پاشوووو بعد میگی بیا یا بریم منو با خودت می بری اتاقت بازی کلی بازی های قشنگ می کنی دو روزه هم که ضبط کوچیک رو بردیم اتاقت عشق می کنی سی دی می گذاری عوض می کنی می رقصی و شاد شاد. خدا رو شکر عزیزم . دو روزی می شه که مامانی می خواد تو رو از پوشک بگیره ی...
10 آبان 1391

باربد 25 ماهه

پسرم توی 25 ماهگی خیلی شیرین تر شدی و البته شیطون پدر همه رو در آوردی مامان عاشقته مثل همیشه کلی هم شیرین زبون شدی به شیرینی می گی ایشینی - پیشی می گی ایشی - می گم باربد کجاست می گی اینجا اینجا - به افسر جون مادر بزرگت می گی افجون - بهت می گم باربد کی تو رو دوست داره می گی بابا بو ( بابابزرگ) می گم دیگه کی می گی مادر ( مادربزرگت) افجو ( اون یکی مادر بزرگت) مامانی ( خودم) بابا عمه عمو - به میکی موس می گی موس موس - به اتوبوس می گی اتووو- قطار می گی گیطار - هر وقت با من کارداری بهتر بگم تا مامانی بی نوا یک لحضه استراحت می کنه سریع میایی می گی پاشووو پاشووو بیا بیا منو سریع می بری تو اتاقت کا باهات بازی کنم ای کاش خودت یکم بازی می کردی شیطون...
29 مهر 1391