باربد 27 ماهه
پسرم سلام خیلی خیلی مامانی دوست داره تو خیلی آتیش پاره شدی پدر ما رو در آوردی. کارهای جدید می کنی حسابی ما رو سر کار گذاشتی عزیز دلم شب ها یا ظهر ها می یایی منو یک بوس این طرف صورت یک بوس اون طرف صورتم رو می کنی بعد می خوابی که دل مامانی رو بردی. من از دست شیطونی های شما روی پیانو رو کشیدم که تو متوجه نشی می ری روش با انگشتات پیانو می زنی یعنی که من می دونم این چیه بعد می یایی رو ارگ خودت ارگ می زنی یعنی که یعنی بعد دیشب به مامانی می گی بیا پیانو بزنیم بعد جملتو کامل می کنی می گی پیانو باربد. ما کلی خندیدم ولی به روی خودمون نیاوردیم که تو چی می گی خلاصه همه چیز مال باربد هست کیف باربد خونه باربد کتاب باربد اینقدر به چتر مامانی گفتی چتر باربد که ما رفتیم برات یک چتر بنتن خریدم که تو از چتر مامانی بگذری، هفته پیش تولد مامان بود تو یک هفته می گفتی تولد باربد می گفتنم نه باربد تولد مامان می گفتی نه تولد باربد خلاصه بعد یک هفته راضی شدی که تولد مامان هست می گفتی تولد مامان تولد باربد ماهم یک اسباب بازی کوچیک خریدیم که تو ناراحت نشی ولی بهت خیلی خوش گذشت کلی رقصیدی و شادی کردی عزیزم هر هفته سه شنبه ها دو تایی می ریم کلاس خاله آزاده بعد از این هفته قراره 5 شنبه هم بریم کلاس لگو تا حسابی سرگرم بشی عزیزم می بوسمت. جدیدا عاشق رنگ ها شدی مخصوصا رنگ قرمز همش می گی قرمزه می گم نه پسرم آبی هست یا ززد هست می گی قرمزی فدای قرمزی گفتنت بشم من عسلم