شش ماهگی
سلام من باربد پسر هستم تا چند روز دیگه یک پسره ۶ ماه می شم . مامانم از الان غمگینه چون نوبت واکسنه تب پا درد گریه بی قراری وای خدای من چه شبی اون شب ها تا صبح بیداری من واکسن رو دوست ندارم خیلی خیلی پام درد می گیره یک آمپول به یک پام می زن و یک آمپول دیگه به اون یکی پام . با اینکه مامانی منو بغل می کنه که نترسم ولی خوب خیلی می ترسم از الان گریم گرفته. مامانی و بابایی هم از الان دارن برای اون روز آه می کشن دفعه قبل که واکسن زدم خیلی حالم حالم بدشد و تب زیاد کردم و منو بردن بیمارستان خیلی اذیت شدم کلی وزنم کم شد هیچی نمی تونستم بخورم میل نداشتم اینقدر درد داشتم که برای اولین بار پستونک خوردم آخه من پستونک دوست ندارم&nbs...