باربدباربد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

وقتی باربد کوچک بود

شش ماهگی

سلام من باربد پسر هستم تا چند روز دیگه یک پسره ۶ ماه می شم . مامانم از الان غمگینه چون نوبت واکسنه تب پا درد گریه بی قراری وای خدای من چه شبی اون شب ها تا صبح بیداری من واکسن رو دوست ندارم خیلی خیلی پام درد می گیره یک آمپول به یک پام می زن و یک آمپول دیگه به اون یکی پام . با اینکه مامانی منو بغل می کنه که نترسم ولی خوب خیلی می ترسم از الان گریم گرفته. مامانی و بابایی هم از الان دارن برای اون روز آه می کشن دفعه قبل که واکسن زدم خیلی حالم حالم بدشد و تب زیاد کردم و منو بردن بیمارستان خیلی اذیت شدم کلی وزنم کم شد هیچی نمی تونستم بخورم میل نداشتم اینقدر درد داشتم که برای اولین بار پستونک خوردم آخه من پستونک دوست ندارم&nbs...
28 فروردين 1390

باربد پسر 7 ماهگی

این جا روز اول عید، که من و مامانی و بابایی داشتیم می رفتیم خونه مامان بزرگ بابا بزرگ عید دیدنی من و بابایی و مامانی اومدیم گردش علمی صبح زوده که هنوز باربد پسر از خواب پا نشده ( مامان باربد) این جا همگی  بابا مادر جون اینها رفتیم بیرون اینجا هم من و مامانی هستیم     ...
28 فروردين 1390

آلبوم عکس 3

گریه های از ته دل خندهای از ته دل هواپیما و تکوناش چرت بعد کتاب خواندن ۱۳ به در و سبزه گره زدن مکعب های رنگی ارگ مورد علاقه من بابا بزرگ مهربون و همبازی من   ...
28 فروردين 1390