دومین سالگرد ازدواج مامان و بابا با باربد
سلام منم باربد پسر این دومین سالگرد ازدواج مامان باباست که من باهاشون هستم پارسال 12 روزه بودم که با مامان بابا رفتیم سالگرد ازدواجی که حسابی حالشون رو گرفتم اینقدر گریه کردم که بی چارها که دست و پاشون رو گم کرده بودن سریع بدون خوردن شام یک آبمیوه خوردن و برگشتن خونه امسال هم یک حال اساسی بهشون دادم که یادشون نره که منم هستم. امشب من و بابا و مامانی رفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجشون با هم بریم شام بیرون رفتیم رستوران جاتون خالی از وقتی رسیدیم دم در رستوران گریه کردم تا وقتی برگردیم گریه کردم و حالشون رو گرفتم مامانی و بابابی برای من هم شام گرفتن من مرغ سوخاری و سیب زمینی خوردم که من با کمک مامانی کلی از وسط مرغاش خوردم کلی هم نون کنجد دا...