باربدباربد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

وقتی باربد کوچک بود

عکس های باربد تو 26 ماهگی

باربد پسر تو یک روز بارونی       باربد پسر پارک نیاوران در حال سیب زمینی دادن به پیشی ها   یک روز خوب دیگه با پسر خوشگلم تو پارک نیاوران پسر خوشگلم خیلی بهت خوش گذشت کلی بازی کردی وقتی داشتیم برمی گشتیم تاحرکت کردیم از خستگی سریع خوابت برد عزیزم. باربد پسر خوشگلم تو عاشق حیونهایی هستی مخصوصا پیشی ها و هاپو ها همیشه می گی بابابو هاپو ( منظورت این هست که خونه بابا بزرگ هاپو داره) امید وارم همیشه شاد باشی عزیزم ...
13 آبان 1391

باربد 26 ماهه پارک ملت 12/7/91

امروز صبح مامانی و بابا و باربد با هم رفتیم پارک ملت خیلی خوش گذشت تو به همه گلها دست زدی و تمام حیوون های اونجا رو دیدی خیلی از بز ها خوشت اومده بود مخصوصا شاخ هاشون بعد رفتیم دم دریاچه که تو عاشق مرغ ماهی خوار اونجا شده بودی عسلم. در آخر هم که رفتی تو چمن ها بدو بدو از این گل به اون گل خیلی بهت خوش گذشت عزیزم همیشه شاد شاد باشی   ...
13 آبان 1391

باربد 26 ماهه

سلام پسر خوشگلم الان شما دو سال دو ماهه هستی و مامانی و بابایی مثل همیشه عاشق تو هستن. تو خیلی شیطونک شدی پدر ما رو در آوردی وای به حال زمانی که بخواهیم بریم بیرون مثلا پارک یا جایی که تو دوست داری اینقدر سر لباس پوشیدن اذیت می کنی که اشک مارو در می یاری ای آتیش پاره. ولی کلی شیرین زبون شدی همه کلمات ر و خودت مثل طوطی می گی بدون اینکه من بگم بگو خودت تکرار می کنی می ای پیش مامانی می گی پاشووو پاشوووو بعد میگی بیا یا بریم منو با خودت می بری اتاقت بازی کلی بازی های قشنگ می کنی دو روزه هم که ضبط کوچیک رو بردیم اتاقت عشق می کنی سی دی می گذاری عوض می کنی می رقصی و شاد شاد. خدا رو شکر عزیزم . دو روزی می شه که مامانی می خواد تو رو از پوشک بگیره ی...
10 آبان 1391

باربد 25 ماهه

پسرم توی 25 ماهگی خیلی شیرین تر شدی و البته شیطون پدر همه رو در آوردی مامان عاشقته مثل همیشه کلی هم شیرین زبون شدی به شیرینی می گی ایشینی - پیشی می گی ایشی - می گم باربد کجاست می گی اینجا اینجا - به افسر جون مادر بزرگت می گی افجون - بهت می گم باربد کی تو رو دوست داره می گی بابا بو ( بابابزرگ) می گم دیگه کی می گی مادر ( مادربزرگت) افجو ( اون یکی مادر بزرگت) مامانی ( خودم) بابا عمه عمو - به میکی موس می گی موس موس - به اتوبوس می گی اتووو- قطار می گی گیطار - هر وقت با من کارداری بهتر بگم تا مامانی بی نوا یک لحضه استراحت می کنه سریع میایی می گی پاشووو پاشووو بیا بیا منو سریع می بری تو اتاقت کا باهات بازی کنم ای کاش خودت یکم بازی می کردی شیطون...
29 مهر 1391

باربد سرما خورده

سلام پسری حدود دو هفته هست که از مسافرت اومدیم ولی من و شما هر دو سرما خوردیم خوب هم نمی شیم تا میایم یکم خوب بشیم دوباره سرما می خوریم تو که خودت حسابی بی حالی من هم بیشتر امید وارم به زودی بهتر بشیم مامانی دوست داره عزیزم ...
4 مهر 1391

پسر دو ساله من کلی حرف می زنه

باربد پسرم کلی حرف های قشنگ قشنگ می زنی شدی طوطی خونه هرچی مامان بابا می گه سریع می گی هم کلمات می گی مامان کلی عاشقته مامان می گه بابا داره اتو می کنه تو می گی اتو می گم مامان پی شی ها رو ببین می گی ای شی فدات بشم که می گی ای شی می گی بابا بو که همون بابا بزرگه می گی ماشین فقط اسم خودتو هر چی بهت می گم بگو باربد می گی مامان بهت می گم اسمت چیه می گی ماما می گم پسرم من مامانتم تو باربدی دوباره می گی ماما فدات بشم که اینقدر شیرین زبونی می دوی  از پشت دیوار جلو می گی دالی ما هم همه می گیم دالی به سگ می گی هاپو اول ها می گفتی هاپی الان هاپو فدات بشم عزیزم به ماهی می گی باهی به ماه   می گی باه، می گی تاکسی آتیش و .... ...
25 شهريور 1391

باربد 2 ساله در شمال

سلام پسر خوشگلم تو این هفته یک سفر کوتاه با مامان بابا رفتی شمال بابلسر خیلی خیلی به شما خوش گذشت کلی ذوق کردی کلی آب بازی کردی از ذوقت شیرجه زدی تو ماسه ها و تمام گوش دهن و دماغت پر ماسه شد کلی ماسه بازی هم کردی یک شب هم رفتی کایت بازی کردی کلی بهت خوش گذشت فقط یکم غذا نخوردی که مامان رو نگران کردی عزیزم می بوسمت    ...
24 شهريور 1391