باربدباربد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

وقتی باربد کوچک بود

یک روز خوب با تارا

1390/2/21 19:44
نویسنده :
314 بازدید
اشتراک گذاری

من و دوست جونم تارا

دیروز یک روز خوب بود. عصر من داشتم عصرونه پوره سیب زمینی می خوردم که زنگ خونه رو زدن مامانی رفت در رو باز کرد بعد چند دقیقه دیدم خاله نگین و دوست جونم تارا اومدن خونمون. باورتون نمی شه اینقدر ذوق کردم بالا پایین پریدم که نگو راستش خیلی حوصلم سر رفته بود و وقتی خاله نگین و تارا رو دیدم از خوشحالی می خواستم بپرم بغل خاله نگین.

یکم که گذشت مامانی برای من و تارا جا پهن کرد که بشینیم و بازی کنیم خلاصه از اونجایی که سری پیش سابقمون خراب بود ما رو کنار هم نشوندن آخه دفعه پیش که من و تارا پیش هم نشستیم شدیدا به هم حمله ور شدیم و رفتیم سراغ گوش و مو هم. پس ما رو روبروی هم نشوندن با اسباب بازی هامون مامانی چند تا از اسباب بازی ها رو داد به من چند تا به تارا این تارای آتیش پاره یواشکی جوری که من حواسم نبود خم می شد اسباب بازی های منو هم می گرفت تا بازی کنه من هم یک دفعه نگاه می کردم می دیدم اسباب بازیم نیست باز مامانی یکی دیگه بهم می داد باز این شیطونک تو یک فرصت مناسب اسباب بازی منو بر می داشت خلاصه ما با هم کلی بازی کردیم .من کلی ذوق زده بودم که با دوستم داشتم بازی می کردم دو ساعتی با هم بازی کردیم و کلی خسته شدیم وقتی خاله نگین و تارا جون رفتن خونشون من از خستگی تا اومدم شی شی بخورم خوابم برد و مامانی کلی نازم کرد. دیروز عصر یک عصر خوب بود برای من کلی سرگرم شدم مرسی تارا جون، بازم بیاید پیش ما

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)