باربد و تارا
امروز عصر رفتیم خونه تارا اینها خیلی بهم خوش گذشت به همه چیز خونشون که برام جدید بود دست زدم و همه چیز رو دست کاری کردم خیلی حال داد تازه ٥ انگشتی رفتم تو تلوزیونشون خیلی حال داد تازه جای انگشتام رو صفحه اون موند مامانی کلی خجالت کشید هاهاها بعدش هم رفتم سراغ اسباب بازی های تارا همه رو بهم ریختم بعد رفتم سراغ خود تارا که دو ماه از من بزرگ تره و تازگی راه می ره من هم ازش آویزون می شدم که بلند شم ولی اون می افتاد هاهاهاها بعد اون منو ناز کرد من هم بلوزشو کشیدم هاهاها بعد رفتم سراغ هندونه که گذاشته بودن دم در آشپزخونه من بهش حمله کردم ولی مامانی زودتر خودشو رسوند خلاصه کلی بهم خوش گذشت. یک روز خوب خونه تارا اینها ( بی چاره مامانم هاهاها)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی