باربد و ماکارانی
دیشب مامانی ماکارانی شام درست کرد از اون پیچ پیچی های سبزیجاتی رنگ و وارنگ بعد وقتی من سوپم رو خوردم مامانی برام یکم ماکارانی آورد بگم من چون بوی ماکارانی بهم خورده بود سوپ خیلی کم خوردم تا سر شام ماکارانی بهم بدن خلاصه یک ظرف کوچولو برام ماکارانی آوردن نمی دونید چه کردم من تمام دهن و دماغ و لباس و مو همه شد پر ماکارانی و سس ماکارانی بی چاره مامانم مجبور شد بعد خوردن ماکارانی اول از همه حسابی منو بشوره بعد میز غذامو بشوره ولی به من که خیلی خوش گذشت خیلی هم دوسش داشتم چون وقتی مامانی منو تمیز و ممیز کرد دوباره دلم ماکارانی خواست و کلی گریه زاری کردم تا بالاخره مامانی برام باز ماکارانی آورد مامانی همش نگران بود که نکنه تو دلم بمونه برای دسر هم برام نبات داغ آوردن دستشون درد نکنه خیلی حال داد بازم می خوام بازم می خوام خدا کنه فردا شب هم ماکارانی داشته باشیم.