امان از دست دندون در آوردن
پسر گلم باربد پسر چی شده مامانی دیشب تا صبح بیقرار بودی و اشک ریختی و ما هم از ناراحتی تو ناراحت شدیم عزیزم کاشکی با اون زبون کوچولوت و با اون صدای قشنگت می تونستی به مامانی و بابایی بگی که چی تو رو ناراحت میکرد که این همه اشک ریختی عزیز دلم. من و بابایی هر کاری میکردیم که تو احساس راحتی کنی ولی باز گریه و بیقراری می کردی من گفتم نکنه یک حشره کوچولو نامرد این جوجو رو گاز گرفته، بابایی میگفت شاید خواب بد می بینه مامان می گفت نه فکر نکنم سریال تلویوزنی که نمی بینه خلاصه یک ده باری پاشدم و گریه کردم مامانی حدس می زنه شاید دندون های بالاییم داره در میاد، امان از دست دندون در آوردن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی