باربدباربد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

وقتی باربد کوچک بود

دومین عید با باربد جون

1392/1/7 17:29
نویسنده :
769 بازدید
اشتراک گذاری

امسال عید به شما خیلی خوش گذشت کلی همه چیز برات جدید بود اول از همه که یکی دو هفته مونده به عید با مفهموم حاجی فیروز آشنا شدی و عاشق حاجی فیروز شدی یک لباس قرمز زمستونی مال یک سال پیشت رو از تن عروسکت در اوردی و تنت کردی و گفتی من حاجی فیروزم و کلی رقصیدی حتی برای بیرون رفتن از تنت در نمی آوردی پدر ما رو در آوردی خلاصه عید شد و روز اول عید سر سفره هفت سین تا عید شد داد زدی عیده عیده بعد گفتی پول عیدی بده آبی بده 500 بدی مامان فدات بشه که عاشق 500 هستی روز اول شام رفتیم خونه بابا بزرگت کلی عیدی گرفتی هزاری ها رو  کنار هم چیده بودی و کلی شیرینی خوردی و بازی کردی روز دوم بابا بزرگت اومد خونه ما با هم رفتیم خاله پروین اونجا هم کلی با سارا کل اسباب بازی هاشو در آوردی بهش می گفتی این چیه از کجا خریدی خلاصه بعد از گرفتن عیدی رفتیم خونه عمو محسن یکی از زیبا ترین شب ها بود برات کلی بازی کردی رقص کردی آواز خوندی با دختر فرهاد نگین کلی معرکه گرفته بودین یک شعر تو می خوندی یک شعر نگین یک سرع می گفتی آمنه آمنه فقط شعر آمنه رو می خوندی و همه دیونت شده بودن خلاصه آخر شب هم که می خواستیم بیاییم خونمون تو تا خونه گریه کردی که بریم خونه عمو محسن. شب سوم مهمونی مادر جون و بابا بزرگ بود که همه فامیل می اومدن تو کلی بازی کردی و بهت خوش گذشت روز بعدی صبح با هم سه تایی رفتیم بازار گل بزرگ تهران کلی بهت خوش گذشت بعد نهار رفتیم خونه بابا بزرگت عمو رحیم هم اونجا بود دلت می خواست با بابا بزرگت بازی کنی که بابا بزرگی مشغول مهمون ها بود و تو کلی موقع اومدن بی قراری کردی . روز بعد قرار بود دائی مسعود اینها بیان کلی بازی کردی با هدیه بعد نهار هم که قرار بود بیایم خونمون که تو گفتی نیایم ما موندیم خونه بابا بزرگت تا عصر کلی بهت خوش گذشت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)