خالم اومده کیش
سلام دیروز خالم اومد کیش خیلی خوشحاله مامانم به من می گه باربدی خاله اومده خالم خیلی خیلی مهربونه منو خیلی خیلی دوست داره کلی قربون صدقه من می ره بوس می کنه یک عالمه کادو برام آورده من هم یکم غریبی کردم روز اول تا شب صدام در نیومد هی خاله و عمو مهدی می گفتن عجب پسر آرومی هستی تو باربد جون شب هم رفتیم شام بخوریم من هم کلی مرغ خوردم فردا صبح که خاله رو دیدم به خاله اینها عادت کردم خودمو نشون دادم کلی شیطونی کردم موقع شی شی خوردن یک ذره شی شی می خوردم باید خالم کنارم می شست تا پاشم ببینمش دوباره یک ذره می خوردم یک ذره به خاله نگاه می کردم نگاه به خاله یک ذره شی شی بازی بازی پدر خاله رو در آوردم عصر با خاله و عمو و مامانی اینها رفتیم بیرون کافی شاپ یک آتیشی سوزوندم که نگو شیطونی سر و صدا کلی آتیش پاره بازی در آ.وردم بابایی برام بیسکویت حیونی خرید من هم کلی خوردم کلی هم خندیدم با صدای بلند قاه قاه قاه خاله جون هم کلی ازم فیلم گرفت خلاصه خیلی به ما خوش گذشت. یک روز خوب با خانواده