باربدباربد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

وقتی باربد کوچک بود

سالگرد ازدواج مامان بابا

1390/1/28 10:13
نویسنده :
440 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

امروز ۱۵ شهریور ۱۳۸۹ و من یک پسر ۱۲ روزه هستم امشب سالگرد عروسی مامان باباست و میخوایم سه تایی بریم بیرون. عصر که شد شال و کلاه کردن و منو هم حاضر کردن که بریم بیرون. این اولین باری که ما با هم میریم بیرون ، منو گذاشتن تو کریریرم و سوار دی دی شدیم . من بازم تو دی دی خوابم برد. وقتی بیدار شدم دیدم تو یک جایی بزرگ و پرنورم خیلی آدم زیاد بود ، خیلی شلوغ بود من ترسیدم گریه کردم بابایی و مامانی پیشم بودن و بهم لبخند میزدن اونها هم یکم ترسیده بودن ، بعد سه تایی سوار یک آسانسور شیشه ای شدیم از توی آسانسور می شد شهر دیده می شد یک عالمه نور ، نمی دونم چرا هرچی آسانسور بالاتر میرفت نورها کوچیکتر و کم نور تر می شدن ( آههههه) خلاصه وقتی رسیدیم بالا یک عالمه میز صندلی بود با یک عالمه آدم . ما از بین این همه آدم و صندلی گذشتیم و یک گوشه دنج رو انتخاب کردیم. مامانی نشست بابایی هم منو با کریرم گذاشت و اون هم نشست یک آقای اومد و یک کاغذ بزرگ داشت و از مامان بابا سوال پرسید بعد از یکم که گذشت برای مامان بابا آب میوه آوردن بعد و اونها شروع کردن به خوردن هان چی پس من چی فکر کنم همه منو فراموش کردن من می ترسم من هم گشتنمه هان کسی هواسش نیست به من هان !!!!! جیغ  جیغ اشک گریه ، این صدای گریه منه که داره می گه من هم گشتنمه من هم توجه می خوام حالا که به من توجه نمی کنید من هم نمی گذارم غذا  بخورید هوراااااااااااااا خلاصه نشد که بشه و مامانی و بابایی با پسر باربد راهی خونه شدن تو راه بابایی مرغ بریون گرفت و رفتیم سه تایی خونه این طوری بهتره بیشتر دوست دارم با هم باشیم . مامان جون بابا جون سالگردتون مبارک.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نسیم
18 بهمن 89 13:29
عزیزم سالگرد ازدواج مامان و بابا مبارک